نگاهی به جایگاه ملت آذربایجان ایران

 

مسئله ی ملیت مسئله ای است که برای مطالعه آن باید به غرب و اروپا مراجعه کنیم و ریشه های این نوع تفکر را در آنجا جستجو کنیم. می دانیم که ناسیونالسم اتحادگرای تورک (تورکچولوک) از غرب در بین تورکان غربی (باتی تورکلری) ریشه دواند و بعد از طی مراحلی به صورت هایی در ادبیات و رفته رفته در سیاست نیز نمو پیدا کرد. باید اضافه کنیم که تمام حرکت ها و جنبش ها و انقلاب ها از دید کارشناسان سیاسی یک نوع عکس العمل در مقابل سیاست های غیر دموکراتیک و نا کارآمد دول حاکم بر آن ملت هاست. برای مثال انقلاب کبیر فرانسه در مقابل دیکتاتوری امپراطوری وقت و حرکتهای ضد امپریالیستی در آمریکای جنوبی در مقابل دیکتاتوریهای نظامی حاکم به وجود آمده بودند. شمردن انقلاب های دنیا که هر کدام عکس العمل ملت ها در برابر سیاست های حاکمان به وقوع پیوسته است کار چندان مشکلی نخواهد بود.همانطور که ذکر شد تفکرو جنبش ملی گرایی نیز از غرب شروع شد و زمانی که امپراطور فرانسه ناپلئون تمام اروپا را در تصرف خود داشت و سیاست یکدست کردن و فرانسه ی بزرگ و تمامیت در آن امپراطوری از طرف حاکمان بر مردم سراسر اروپا اعمال می شد سایر ملت های اروپایی از جمله آلمان ها و ایتالیا یی ها و اسلوونی ها در قرن نوزده توانستند بنیاد و اساس تفکر ملیت و ملی گرایی را پایه ریزی کنند.هر یک از این ملت های اروپایی به نوعی ملت را تعریف میکنند که در تعریف ملت مسائل سیاسی نیز خالی از تاثیر نیست. برای مثال آلمان ها و اسلونی ها ملت رابا نژاد و زبان(ضرورت تاریخی) تعریف می کنند و یا فرانسوی ها آرزو و اراده (آزادی فردی) را و یا ایتالیا یی ها اراضی و زبان (جغرافی و تاریخ) را عامل به وجود آمدن و وارد صحنه شدن ملت ها می دانند. ذاتا و فطرتا وطن دوستی و ملت دوستی در نوع بشر موجود می باشد و همین نوع نگرش در بین اقوام است که بستر را برای به وجود آمدن ملت ها و افکار ملی گرایانه در آن قوم مهیا می کند. در هر حال ملیت گرایی نوع تکامل یافته و بسیار پیشرفته ی این نوع نگرش مطرح شده در فوق می باشد.

. بنا بر تعریفی که یوسف آقچورا اندیشمند بزرگ تاریخ ناسیونالیسم ترک در کتاب تاریخ ناسیونالیسم ترک (Türkçülüyün Tarixi) ارائه می دهد ملت گروهی از انسانهاست است که به غیر از زبان و نژاد مشترک، در وجدان اجتماعی نیز برابری و اشتراک داشته باشد. این تعریف تمام تعاریف فوق را نیز در یک جمع بندی ارائه می نماید و به گونه ای گسترده آن را تعریف می نماید. لیکن تعریفی که در منشور سازمان ملل متحد آمده است اینگونه بیان می شود : گروهی از مردم که دارای زبان و تاریخ و جغرافیای مشترک باشند در جرگه ی ملت ها قرار میگیرند.

طبق تعاریفی که ارائه شد به راحتی می توان دریافت که کشور مهندسی شده ی ایران امروزی کشوری کثیرالمله می باشد. ولی متاسفانه وقتی رضا شاه به حکومت رسید و بنای یک حکومت مدرن را گذاشت پروسه ملت سازی و دولت سازی برخلاف جامه سنتی باقی مانده از قاجاریه به انجام رسید. برای تحقق این امر بایستی مردمی که در کشور زندگی می کردند را به صورت یک ملت واحد تعریف می نمودند که این امر به خاطر وجود ملت هایی چون تورک و عرب و بلوچ که هر کدام از این ملت ها دنباله هایی وسیع در خارج از مرز های کشور داشتند کار را برای دولت شاه بی سواد آن زمان سخت می کرد. برای حل این مشکل اساسی کسانی چون محمود افشار و تیمورتاش وداور راه حلی ارائه کردند که از آن به عنوان "وحدت ملی" نام می بردند. در حقیقت این افراد به جای حل مشکل صورت مسئله آن را پاک کردند آنها می دانستند که نمی توانند ملت های بزرگی چون تورکها و عرب ها را به جای اقوام ایرانی قالب کنند بر صدد آمدند تا این ملت ها را به گونه ای تحقیر آمیز ، تفاله و باقی مانده ی جنگ های ایران و مغول و ایران و اعراب و و در قالب مهاجرانی که در صده های اخیر به ایران آمده اند معرفی کنند تا به این طریق بتوانند بر سیاست های پست شوونیستی خود مشروعیت بخشند. سیاست شوونیستی که با نام فریبنده وحدت ملی که در زیر لباس قانون پنهان می شد.

. تبعیض ها و تضییع ها بر اقوام و مذاهب موجود در کشور این سخنان را تصدیق می نماید. جایگاه ملت هایی چون عرب و تورک و بلوچ به برکت وجود یک رژیم آپارتاید ، شوونیستی و سانترالیستی به جایگاه قوم ایرانی کاهش یافته است ولی متاسفانه این ملتها حتی در جایگاه یک قوم نیز از حقوقی برخوردار نیستند. آیا غیر از این است که در نتیجه سیاستهای ریاکارانه استعمارگر پیر انگلستان که در مستعمره های خود زبان محلی را ممنوع و زبان انگلیسی را جایگزین می نمود امروز قسمت هایی از آفریقا، هندوستان و پاکستان نمی توانند از زیر سیطره زبان انگلیسی بیرون بیاییند و چه بلایی بدتر از آن که ملتی زبان خود را بر اثر استعمار از دست بدهد؟ و مگر نه این است که هم اکنون در آذربایجان اقتصادمان ، فرهنگمان ، ملیتمان به تاراج می رود و مگر نه اینست که در 84 سال گذشته استعمارگر شوونیسم توانسته مناطقی از جنوبی آذربایجان را قربانی گرفته و به شوونیسم ها و متکلمین آن بیافزاید.

بی تردید اگر ملت آذربایجان در این برهه از تاریخ بیدار نشود فردا دیگر آذربایجانی باقی نخواهد ماند. برای اثبات مستعمره بودن آذربایجان چه دلیلی  محکتمر از اینکه نام مکان های تاریخی و شهرها و روستا ها را تغییر دهند؟ زمانی که عربها اسم خلیج فارس رو عوض میکنن وبه خلیج عربی تبدیل میکنن دادو بیداد شوونیسم ها بلند میشود و از تمام ملتهای ایران چون تورک بلوچ و... کمک میخواهند تا به این اسم گذاری اعتراض کنند ولی در حالی که اسامی شهر های آذربایجان عوض میشود هیچ آذربایجانی حق اعتراض ندارد. چرا قزوین، همدان، زنجان و اردبیل دیگر رسماً آذربایجان شمرده نمیشوند؟ چه لزومی دارد که دهاتی بی سواد ترک مجبور شود در دادگاه برای دفاع از خود فارسی صحبت کند؟ چه لزومی دارد فرزندان ما برنامه های تلویزیونی و رادیویی فارسی گوش کنند و ببینند در حالی که در خانواده به تورکی تکلم می شود؟

حقیقتا کودکان ترک آذربایجانی با تاریخ ملی تحریف نشده خود آشنایی پیدا می کنند؟ چقدر به موسیقی محلی خود گوش می کنند؟ اصلا نام آذربایجان را چند بار از رادیو و تلویزیون می شنود؟ چه کسی و در کجا به او یاد می دهد که آذربایجانی است؟ در کدام کشور دنیا ایالتی را به خاطر اینکه شهرهایش پیشرفت می کند جدا کرده و تکه تکه می کنند؟ این در حالی است که استان هایی چون اصفهان تاکنون تجزیه نشده اند آیا این به این خاطر است در آذربایجان بیش از اصفهان و شیراز سرمایه گذاری می شود و وضع تورک ها بهتر از فارس هاست؟ واقعا اگر چنین بود آیا آذربایجانی مجبور می شد برای پیدا کردن کار و در آمد جلای وطن کرده و در پس کوچه های تهران و اصفهان و شیراز و بندر عباس مورد تمسخر قرار گیرد؟ اگر تجزیه ی یک ایالت یا استان سیاست روش خوبی برای پیشرفت آن منطقه بود مطمئنا تا بحال اصفهان و شیراز و یزد هم بارها تقسیم شده بودند...

امروز آذربایجان وروشنفکرانش به خوبی از تاریخ درس گرفته اند و می دانند که تامین حقوق ملت تورک آذربایجان با همسویی با سیاست های مرکز و جریانهای سیاسی مرکزگرا غیر ممکن است. زیرا اتمسفری که با حکومت رضاشاه به جامعه ایران وارد شد هرگز اجازه ی داشتن حقوق برابر را به ساکنان نخواهد داد زیرا تخم نژاد پرستی و اینکه قوم خاصی از هر جهت از سایر اقوام برتری دارد را نمی توان به راحتی از بین برد . اینکه یک فارس شیرازی که تاکنون بلوچستان یا خوزستان را زیرمجموعه فرهنگ خود و مستملکه پنداشته است ناگهان به طرز تفکر برابری در تاریخ و فرهنگ و ادبیات با سایر ملت های ایران عادت کند کاری بس دشوار است. و این چنین است که آقای احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور ایران در مصاحبه ی خود ملت های غیر فارس را خرده فرهنگ های ایران نام می برد. و یا اینکه آقای موسوی مانقورت و آقای خاتمی به عنوان رهبران جنبش اصلاح طلبی ایران، یکی بزرگترین اهانتها را به ملت بزرگ تورک کرده و به ملت 30 میلیونی تورک می خندد ودیگری بدون هیچ عکس العملی نظاره گر می ماند. نبایستی فراموش کنیم که نه انحصارطلبی اسلامی، نه اصلاح طلبی اسلامی، نه رئفورمیسم سکولار تهران محور و نه حتی نسخه هایی همچون دموکراسی تحت کنترل و یا فدرالیسم این چنانی و یا آنچنانی چاره ملت آذربایجان نمی باشند.

وسلام

تکه دوزی مادر بزرگم به اسم ایران

 

 

یک روزی داشتم به نقشه ی وطنم ایران نگاه میکردم که یهو تکه دوزی های مادر بزرگم یادم افتاد همان تکه هایی که از پارچه های قدیمی خوش رنگ به یک جا جمع شده و با استاد کاری تمام مادر بزرگم آن تکه های بزرگ و کوچک  در کنار هم قرار گرفته اند وبه صورت یک لحاف بزرگ در آمده اند دقیقا نقشه ی ایران هم مثل تکه دوزی مادر بزرگمه تو این نقشه اقوام وملتهای گوناگون بزرگی که همشون تاریخ بزرگوار و ارزشمند داشتن کنار هم قرار گرفته اند ویک منطقه ای با کاستی ها و فراوانیهایی به اسم ایران تشکیل دادن.

اما ایران درسته که شبیه تکه دوزی های مادر بزرگمه ولی آنقدر با این تکه دوزی فرق داره که نگوووو......

ایران کشورى "کثیرالمله" و مردم آن از ملیتهاى مختلف تشکیل شده است. ". ایرانى نام ملت و یا قوم و نژاد و تبار و فرهنگ و زبان مشخصى نیست. ملت ایران تعبیرى نارسا و نادرست براى نامیدن "مردم ایران" است. کردها و ترکها و فارسهاو بلوچی ها و... هر کدام ملتى جدا هستند البته جزء مردم ایران که در کنار هم قرار گرفتن اینها اسم ایران درست شده. ملل عمده ای که در ایران زندگی میکنن همه عناصر اصلى سازنده مردم و جامعه و هویت ایرانى اند. . ایران تنها کشور منطقه است که به روند پذیرش تنوع ملى کشور و مردم خود نپیوسته است .

در حالیکه ۴۶ روستاى ارمنىنشین قره باغ خواهان استقلال است٫ ۳۰-2۵ میلیون آذربایجانی وقشقایی (ترکی) را از خواندن و نوشتن به زبان مادرى و ملىاش محروم کردن٬ صندوق جریمه ترکى گذاشتن و ادای اسامی و تعاریف کودکانه به این ملت و خود را والا و اصیل شمردن چنانچه در دین اسلام همه ی انسانها با هم برابر و یکی هستند پس ارزش اسلامی کجا رفت؟

بنابر اندک منابع موثق موجود در باره ترکیب ملى مردم ایران٬ خلق ترک در این کشور اکثریت نسبى جمعیت را تشکیل مىدهد. زبان ترکى آذرى (مجموع کلیه لهجه هاى آن) با ٢٩٬٣ میلیون متکلم٫ حداقل ٤٢٬٣% جمعیت ایران٬ از جهت شمار متکلمین زبان اول مردم ایران است. بقیه ملتها از جمله فارسها در اقلیت اند. زبان ترکى زبان اول مردم در شمال غرب کشور و شمال شرق کشور (شمال خراسان) و دومین زبان در فارسستان (پرشیا)(قشقایی) و دیگر بخشهاى کشور مىباشد. ترکى زبان اکثریت مطلق مردم در استانهاى آذربایجان غربى٫ آذربایجان شرقى٫ زنجان٫ همدان٫ اردبیل٫ قزوین٬ مرکزى٫ و تهران میباشد.

زبان محلى  فارسی در دشتهاى مرکزى و شرقى ایران (با کمترین تراکم جمعیتى در کشور) رایج و البته زبان بومى بخشى از مردم کشور همسایه افغانستان مىباشد.

به گفته ی فریتز بولکشتاین عضو کمیسیون اروپا در سخنرانىاى در دانشگاه لیدن از دموگرافى (جمعیت شناختى) به عنوان مادر سیاست یاد کرد و این تثبیتى فوق العاده درست است.

کافى است نگاهى به منطقه خود بیافکنیم. چهار بار قتل عام و نسل کشى ترکان آذرى در قرن بیستم توسط ارمنىیان و روسها (در غرب آذربایجان ٬ در شرق ترکیه و...)٬ اشغال اراضى فلسطین توسط اسرائیل٬ سیاستهاى دولت پهلوى در اسکان فارسها و لرها در عربستان ایران٬ سیستانیها در ترکمنستان جنوبى و کردها در آذربایجان غربی  همه و همه به نیت تغییر ترکیب ملى و بدست آوردن برتریت جمعیتى قومى براى وصول به مقاصد سیاسى مشخصى یوده است  جمعیت شناسى ملل و گروههاى ملى ساکن در ایران٬ تاریخچه٬ لزوم٬ فوائد و یا امکان آن خود بحثى علیحده است.

اگر این بحث هارو کنار بگذاریم و خود را فقط در قرن 21 حس کنیم نه بیشتر پس حتی یک ذره معنی ظاهری  کلمه ی اتحاد ملی و انسجام اسلامی کجا رفت چه برسد به معانی درونی آن.

قوانین مربوط به زبان مادری در اعلامیه جهانی یونسکو

 

 

 

سازمان یونسکو  21 فوریه مصادف با 2 اسفند هر سال را روز جهانی زبان مادری اعلام کرده است. علت نام گذاری این روز به خاطر بروز رخدادهای سرنوشت سازی است که منجر بدان شد تا این روز به عنوان "روز زبان مادری" در همه جای دنیا نامگذاری شود.

 

در آگوست سال 1947 کشوری که هم ‌اکنون پاکستان نامیده می‌شود از دو ایالت شرقی و غربی که 1600 کیلومتر از همدیگر فاصله داشتند، تشکیل شده بود.

 

اعتقادات و باورهای ایدئولوگ "محمد علی جناح"مبنی معرفی مذهب به عنوان عامل وحدت و انسجام دو ملت و در نتیجه بی توجهی  وی به موضوع بسیار مهم زبان و فرهنگ در بین مردم دو ایالت پاکستان باعث شد تا با اقدام تمامیت خواهانه پاکستان در اعلام زبان اردو بعنوان تنها زبان رسمی پاکستان، زمینه ای برای اضمحلال حکومت پاکستان ایجاد گردد.

ایالت شرقی پاکستان که شامل اقلیت بنگالی بود از لحاظ ادبیات میراث‌دار ادبیات چند هزار ساله و فرهنگ پیشرفته بنگالی بود. مردم پاکستان شرقی به ویژه روشنفکران و تحصیلکرده ها و خصوصا دانشجویان در مقابل اقدام غیردموکراتیک دولت از خود عکس العمل نشان دادند.

 

 تحمیل زبان اردو و فرهنگ ایالت پاکستان غربی به پاکستان شرقی عکس‌العمل بسیار قوی و خودجوش مردم بنگال غربی را به همراه داشت.دولت پاکستان همچون دولت های دیگر شوونیست تحت سلطه حاکمیت مستبدان مذهبی به منظور سرکوب این اعتراضات در آن ایالت وضعیت نظامی بوجود آورد.

 

 نیروهای امنیتی و پلیس به طرف راهپیمایانی که با رفتاری کاملا مدنی و غیرخشونت آمیز به این موضوع اعتراض کرده بودند، تیراندازی کردند. این اقدام غیر انسانی و توحش آمیز در آن زمان باعث شد . تا تعدادی از معترضان که اکثرا از جوانان و دانشجویان بودند کشته و یا زخمی شوند . 

 

کشته شدن این معترضان به نوبه خود منجر به گسترده تر و مردمی ترشدن و نیز عمیق ترشدن مطالبات ملی و زبانی مردم این ایالت گردید . 21 فوریه در آن زمان به طرزی سمبلیک به عنوان روز مقاومت و پایداری علیه خودکامگی رژیم پاکستان شد و در نهایت نیز منجر بدان شد تا مردم آگاه ایالت بنگال با درک مفاهیمی چون دموکراسی ،سکولاریسم و ناسیونالیسم از پاکستان جدا شده و حاکمیت ملی خود را پایه گذاری کنند.

 

 سازمان یونسکو در نوامبر سال 99  این روز را به عنوان روز جهانی زبان مادری در همه جای دنیا معرفی کرد. اعلام 21 فوریه بعنوان روز جهانی زبان مادری موضوعی است  که باعث شد تا این کشور درسطح بین‌المللی از اهمیت والایی برخوردار گردد.

 

درحال حاضر حدود 200 کشور در سراسر جهان  با زبان های گوناگون با هم سخن می گویند. این روز که به نوبه خود باعث درخشش نقش بنگلادش در عرصه فرهنگ جهانی شد، متعلق به جوامعی با فرهنگ های و زبان های مختلف می باشد.

  سازمان ملل منشوری را با عنوان اعلامیه جهانی حقوق زبانی ، برای رعایت حقوق همه اقوام و گروه های زبانی به تصویب رسانده است. و در حال حاضر بسیاری از دولتها متعهد به اجرای آن گردیده اند. 

 سازمان ملل متحد از دولت ها می‌خواهد که حق اقوام ساکن کشور خود را برای آموزش به زبان مادری‌شان به رسمیت بشناسند و

بستر لازم برای تدریس زبان آنها را در نظام آموزشی کشور شان

 ایجاد نمایند.

 

 

وقتی گفته می شود که  سازمان ملل حق آموزش برای انسان ها  را به رسمیت شناخته است این موضوع به این معنا طرح می شود که  دولت های امضاء کنندگان(ایران) این تعهد بین المللی و فرارملی بایستی امکانات لازم جهت آموزش به زبان مادری را در اختیار شهروندان قرار بدهند. 

 

در این جا  لازم به گفتن است که به هر حال باید از تجربه و نیز دستاوردهای سایر کشورها نیزاستفاده نمود. کشورهایی مثل سوییس که مردم  آن کشور با وجود چند زبانه بودن توانسته اند کشور خود را به شیوه ای مدرن  اداره کنند و از لحاظ زبانی مشکلی نداشته باشند و یا کشور آسیایی مثل هندوستان که در آنجا مردم با انبوه  زبان ها در کنار هم زندگی می کنند.

 

ما می توانیم این تجربیات را از این کشورها اخذ کنیم. نکته دیگر این است که مسئله زبان امروز یک موضوع جهانی شده است ، به همین دلیل نیز سازمان ملل سال ۲۰۰۸ را "سال زبان مادری " نام‌گذاری کرده بود و این نشان دهنده  اهمیت مسئله می باشد.

 

 در اینجا به منظور ارائه اطلاعات دقیق و کارشناسانه نسبت به موضوع زبان مادری و اهمیت جهانی آن از سوی سازمان ملل متحد، "اعلامیه جهانی حقوق زبانی" با قدری اختصار آورده می شود . امید است  که این مهم مورد دقت نظر صاحب نظران و فعالان ملی و مدنی قرار بگیرد:

  " اعلامیه جهانی حقوق زبانی "

 

" مقدمات

موسسات و تشکیلات غیردولتی، امضاء کنندگان "بیانیه جهانی حقوق زبانی" حاضر، گردهم آمده تا  از ٦ تا ٩ ژوئن ١٩٩٦ در بارسلونا؛ با در نظر گرفتن "اعلامیه جهانی حقوق بشر" مورخ ١٩٤٨، که در مقدمه اش اعتقاد خود را به "برابری حقوق پایه ای بشر، کرامت و ارزش افراد انسانی و حقوق برابر مرد و زن" بیان مینماید؛ و نیز در ماده دوم خود

که اعلام میکند "همه افراد، بدون در نظر گرفتن"نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، دین، باورهای سیاسی و یا دیگر باورها، منشاء ملی و یا اجتماعی، مالکیت، محل تولد و یا خصوصیات دیگر"، دارای همه حقوق و آزادی ها میباشند.

....با در نظر گرفتن اینکه اکثریت زبانهای در خطر نابودی، متعلق به گروه های مردمانی می باشند که از حق حاکمیت ملی خودبرخوردار نیستند و اینکه عوامل اصلی که از توسعه این زبانها ممانعت کرده و به روند جایگزینی زبانی دیگر به جای آنها شتاب میبخشند، عبارتند از نبود حکومتهای خودگردان آنها و سیاست دولتها، که ساختارهای سیاسی و اداری و زبانی خود را بر آنها تحمیل مینمایند.

     ..با در نظر گرفتن اینکه جهانی شدن میبایست بر اساس تلقی ای از تنوع زبانی و فرهنگی، غالب آمده بر روندهای یکسانسازی و تجرید حذفی زبانها و فرهنگها، بنیاد گذارده شود...

با اعتقاد به اینکه "اعلامیه جهانی حقوق زبانی"، به منظور تصحیح عدم توازنهای زبانی در پرتو تضمین احترام و توسعه کامل همه زبانها، و پایه گذاری اصولی برای صلح و برابری عادلانه زبانی در سراسر جهان به عنوان عاملی کلیدی در حفظ روابط اجتماعی موزون، مورد نیاز میباشد.  

بدینوسیله اعلام میدارند که:

آغاز

موقعیت هر زبان، در پرتو ملاحظاتی که در زیر آمده اند، محصول تقارب و اندرکنش دامنه وسیعی از عوامل با ماهیتهای سیاسی و قانونی، ایدئولوژیک و تاریخی، جمعیت شناختی و قلمرو-سرزمینی، اقتصادی و اجتماعی، فرهنگی، زبان شناختی و زبانی-اجتماعی، بین زبانی و ذهنی است.  

در حال حاضر، این فاکتورها بدینگونه تعریف میشوند:  

1)                 تمایل دیرینه یکسانسازی اکثریت دولتها به کاهش تنوع و تشویق رفتارهائی که بر ضد چندگانگی فرهنگی و تکثر زبانی میباشند... 

 

4) جمعیتهای زبانی در عصر حاضر از سوی عواملی مانند نداشتن حکومتهای ملی (خودگردان) خود، نفوس محدود، و یا جمعیتی که به لحاظ جغرافیائی قسما و یا کاملا پراکنده شده است، اقتصادی شکننده، زبانی استانداردیزه نشده، و یا مدلی فرهنگی در ضدیت با مدل فرهنگی مسلط، در معرض تهدید قرار دارند. این عوامل، ادامه حیات و گسترش بسیاری از زبانها را عملا غیرممکن میسازد مگر آنکه اهداف اساسی زیرین ملحوظ شوند: 

a)      از دیدگاه سیاسی، هدف طراحی روشی برای سازماندهی تکثر و تنوع زبانی به گونه ای که به مشارکت موثر جمعیتهای زبانی در این مدل توسعه جدید اجازه دهد.

b)     از دیدگاه فرهنگی، هدف تامین و ایجاد محیط ارتباطات جهانی ای سازگار با مشارکت برابر همه خلقها، جمعیتهای زبانی و افراد در روند توسعه.  

c)   از دیدگاه اقتصادی، هدف تشویق پایدار توسعه بر پایه مشارکت همه و بر اساس احترام به تعادل محیط زیست جوامع و در روابط برابر بین همه زبان ها و فرهنگ ها.  

بنا به همه دلایل فوق الذکر، این اعلامیه مبداء حرکت خود را "جمعیتهای زبانی" و نه "دولتها" قرار میدهد و میبایست به این اعلامیه در متن تقویت موسسات بین المللی قادر به تضمین نمودن توسعه برابر و پایدار همه جامعه بشری نگریست. به همین دلایل، همچنین از اهداف این اعلامیه، تشویق ایجاد چهار چوبی سیاسی برای تنوع زبانی مبتنی بر احترام، همزیستی هماهنگ و منافع متقابل میباشد.

 

عنوان مقدماتی: مفاهیم  

ماده ١  

-   این بیانیه "جمعیت زبانی" را بدین گونه تعریف مینماید: هر جامعه انسانی که به لحاظ تاریخی در "محیط سرزمینی" معینی، فارغ از به رسمیت شناخته شدن و یا نشدن آن، سکنی گزیده و خود را به عنوان یک توده با هویت واحد دانسته و زبان مشترکی را به عنوان وسیله ای طبیعی برای ارتباط و هم بندی فرهنگی بین اعضای آن توسعه داده است. تعبیر "زبان خاص یک سرزمین" (زبان نیاخاکی) به زبان جمعیتی که به شرح فوق در همچو محیطی سکنی گزیده باشد اطلاق میشود...

 

 ٣- به منظور کاربرد در این بیانیه، گروههایی که دارای یکی از موقعیتهای زیر باشند نیز متعلق به یک جمعیت زبانی و ساکن در سرزمین خود شمرده میشوند:  

الف- هنگامی که آنها از بدنه اصلی جمعیت خود توسط مرزهای اداری و یا سیاسی جدا شده باشند.

ب – هنگامی که در طول تاریخ، در منطقه کوچک جغرافیائی ای محصور شده توسط اعضاء جوامع زبانی دیگر، تثبیت شده باشند.

ج- هنگامی که در منطقه جغرافیایی ای که در آن با اعضاء جمعیتهای زبانی دیگری با سوابق تاریخی مشابه، سهیم و شریکند تثبیت شده باشند.  

٤- این بیانیه همچنین مردمان عشایری کوچرو در مناطق قشلاق-ییلاق خودشان و همچنین مردمان تثبیت شده در نواحی به لحاظ جغرافیایی پراکنده را به عنوان جمعیتهای زبانی در سرزمینهای تاریخی خود میپذیرد... 

-            این اعلامیه "گروه زبانی" را بدین شکل تعریف مینماید: هر گروه از اشخاص دارای زبان واحد، که زبانشان در محیط سرزمینی جمعیت زبانی دیگری تثبیت شده اما دارای سابقه تاریخی برابری با اشخاص جمعیت مهمان پذیر نبوده نباشد. نمونه های این چنین گروههائی مهاجرین، پناهندگان، اشخاص دیپورت شده و اعضای دیاسپورا ( کسانی که خارج از مرزهای ملی خود زندگی می کنند.) میباشند.  

        ماده ٢  

١- این بیانیه اعلام میدارد که هرگاه گروهها و جمعیتهای زبانی گوناگون در سرزمین واحدی مشترک باشند، حقوق مندرجه در این اعلامیه میبایست بر اساس احترام متقابل و به گونه ای اعمال شوند که دمکراسی به حداکثر اندازه ممکنه تضمین گردد.  

-            در جستجو برای وصول به تعادل اجتماعی - زبانی رضایت بخش، به عبارت دیگر به منظور ایجاد هماهنگی مناسب بین حقوق مربوطه چنین جمعیتها و گروههای زبانی و افراد متعلق بدانها، عوامل مختلفی - علاوه بر سوابق تاریخی مربوطه آنها در سرزمینها و مطالبات آنها که به روشهای دمکراتیک بیان شده اند- میباید در نظر گرفته شوند. اینچنین عواملی شامل ماهیت اجباری مهاجرتها، که منجر به همزیستی جمعیتها و گروههای مختلف میشود و همچنین درجه آسیب پذیری فرهنگی، اجتماعی-اقتصادی و سیاسی آنها میگردد.

 

ماده ٣

١- این اعلامیه حقوق زیر را به عنوان حقوق شخصی غیرقابل سلبی که در هر گونه شرایط، امکان برخورداری از آنها وجود دارد، قبول مینماید:

- حق به رسمیت شناخته شدن شخص به عنوان عضوی از یک جمعیت زبانی؛

- حق شخص برای استفاده از زبان خود در مکانهای خصوصی و عمومی؛

- حق شخص برای استفاده از نام خود؛

- حق شخص برای ایجاد مناسبات و پیوند با دیگر اعضای جمعیت زبانی مبداء خود؛

- حق شخص برای حفظ و گسترش فرهنگ خود؛

- و همه حقوق دیگر مربوط به زبان که در "عهدنامه بین المللی حقوق سیاسی و مدنی ١٦ دسامبر ١٩٦٦ " و "عهدنامه بین المللی درباره حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی" به همان تاریخ به رسمیت شناخته شده اند.

٢- این بیانیه اعلام میدارد که حقوق جمعی گروههای زبانی، علاوه بر حقوق فوق الذکر که تک تک افراد عضو گروههای زبانی از آنها برخوردار میباشند، در تطابق با شرایط تشریح شده در بند ٢.٢ شامل موارد زیر میباشد:

- حق گروههای زبانی برای آموخته شدن زبان و فرهنگشان؛

- حق گروههای زبانی برای دستیابی به خدمات فرهنگی؛

- حق گروههای زبانی برای حضور برابر زبان و فرهنگهایشان در رسانه های ارتباطی؛

- حق گروههای زبانی در دریافت توجه و اعتناء نهادهای حکومتی و در روابط اجتماعی-اقتصادی تهیه شده به زبان خود...

ماده ٦

این اعلامیه اعلام میکند که نمیتوان تنها بر این مبناء که یک زبان، زبان رسمی دولت است و یا به طور سنتی برای مقاصد اداری و یا برخی از فعالیتهای فرهنگی مشخص در یک سرزمین بکار رفته است، آنرا "زبان خاص سرزمین" بشمار آورد.

 

 

ماده ٧  

١- همه زبانها بیان هویتی جمعی و راهی مجزا برای درک و توصیف واقعیت اند و بنابراین میبایست که از همه شرایط لازم برای گسترش و پیشرفتشان در همه نوع فعالیت و کارکرد برخوردار باشند.  

٢- همه زبانها محصول آفرینش جمعی بوده و به عنوان ابزار همبستگی، تعیین هویت، ارتباط و افاده خلاق برای استفاده فردی در درون یک جمعیت، در دسترس همگان قرار دارند. 

 ماده ٨  

١- همه جمعیتهای زبانی از حق سازماندهی و مدیریت منابع خویش، برای تضمین نمودن کاربرد زبانهایشان در همه فعالیتها در درون جامعه برخوردارند.  

٢- همه جمعیتهای زبانی محق اند که بر هرگونه وسائط لازمه ممکن برای تضمین نمودن انتقال و پیوستگی زمانی زبان خود دسترسی داشته باشند.  

ماده ٩  

همه جمعیتهای زبانی حق دارند که سیستم زبانی خود را، بدون مداخلات اجباری و یا القائی، تنظیم و  استانداردیزه نموده، حفظ، توسعه و ارتقاء دهند.  

ماده ١٠

١- همه جمعیتهای زبانی دارای حقوق برابرند.  

-            این اعلامیه تبعیض بر علیه جمعیتهای زبانی را غیرقابل قبول میداند، فارغ از آنکه این تبعیض بر مبنای درجه حاکمیت سیاسی مستقل جمعیت زبانی؛ موقعیت تعریف شده آن جمعیتها از لحاظ اجتماعی، اقتصادی و یا دیگر لحاظها؛ درجه استانداردیزه شدن، مدرنیزاسیون و یا به روز شدگی زبانهایشان و یا هر معیار دیگری اعمال گردد...

 

-            همه گامهای ضروری برای تحقق اصل برابری و به جا آوردن موثر آن میبایست برداشته شوند

 

 ماده ١١  

همه جمعیتهای زبانی از حق دستیابی و استفاده از همه وسائط ترجمه به دیگر زبانها و یا ترجمه از دیگر زبانها، که برای تضمین نمودن اعمال و برخورداری از حقوق ذکر شده در این اعلامیه ضروری باشند، برخوردارند.  

ماده ١٢

١- هر کس حق دارد که کلیه فعالیتهای خود را در محیطهای عمومی به زبان خویش به جا آورد؛ به شرط آنکه آن زبان، "زبان خاص سرزمینی" محلی باشد که وی در آن ساکن است.

-            هر کس حق دارد که زبان خود را در محیط های شخصی و خانوادگی بکار برد.

 

 ماده ١٣  

١- هر کس حق دارد که زبان خاص سرزمینی (زبان نیاخاکی) خود را که در آن زندگی میکند بیاموزد...  

-   هر کس حق دارد که چند زبانه شود و بر اساس تضمیناتی که در این اعلامیه برای کاربرد عمومی زبان خاص سرزمینی (زبان نیاخاکی) تثبیت شده اند، و بدون هیچ گونه پیشداوری، مناسبترین زبانی را که موجب پیشرفت شخصی و یا تحرک اجتماعی وی میگردد آموخته و بکار برد.  

 

 

 

 

ماده ١٤ 

تدابیر این اعلامیه نمیتوانند به طرزی تفسیر شوند و یا بکار روند که به نرمها و یا رویه های عملی ناشی از موقعیت داخلی و یا بین المللی یک زبان - که برای کاربرد آن زبان در سرزمین خود مناسبت تر میباشند- زیان برسانند. 

  عنوان دوم: رژیم جامع زبانی  

بخش اول: ادارات دولتی و نهادهای رسمی.

   ماده ١٥  

١- همه جمعیتهای زبانی حق دارند که زبانهایشان در سرزمین- قلمرو خود به طور رسمی بکار برده شوند.

٢- همه جمعیتهای زبانی از این حق برخوردارند که تمام اسناد اداری، مدارک شخصی و دولتی و قیدیات محضرهای عمومی ثبت شده به زبان خاص سرزمینشان (زبان نیاخاکیشان)، معتبر و قابل اجراء شناخته شوند. و هیچ کس و مقامی نمیتواند تظاهر به نادیده گرفتن و بیخبری از این زبان بنماید...

ماده ١٨

١- همه جمعیتهای زبانی حق دارند که قوانین و دیگر ملاحظات قانونی که به نحوی به آنها مربوط میشود، به زبان خاص سرزمینیشان (زبان نیاخاکشان) تهیه و منتشر شوند...

-            مقامات دولتی که در حوزه حاکمیت خود، دارای بیش از یک زبان خاص سرزمینی (زبان نیاخاکی) تاریخی هستند، میبایست همه قوانین و مقررات دیگر قانونی و حقوقی دارای ماهیت عمومی را، به تک تک این زبانها تهیه  و منتشر سازند. فارغ از اینکه متکلمین به هر کدام از این زبانها قادر به فهم زبانهای دیگر باشند و یا نه...

 

ماده ١٩

١- زبان رسمی همه مجالس نمایندگی، میبایست زبان(های) به طور تاریخی رایج در سرزمینهایی که نمایندگان، نمایندگی آن را بر عهده دارند باشد... 

 ماده ٢٠

١- هرکس حق دارد زبانی را که به طور تاریخی در یک سرزمین به آن تکلم میشود - هم به شکل شفاهی و هم به شکل نوشتاری- در محاکم و دادگاههای قضائی واقع در آن سرزمین بکار برد. محاکم قضائی باید در امورات داخلی خود، زبان خاص سرزمین (زبان نیاخاکی) را بکار برند و اگر بنا به سیستم حقوقی فعلا موجود در کشور، ضرورتی به ادامه جریان محاکمات در محلی دیگر موجود باشد، میباید به کاربرد زبان اصلی در محل جدید همچنان ادامه داده شود...

-            هر کس حق دارد که در تمام موارد، به زبانی که آنرا درک میکند و قادر به تکلم به آن است محاکمه شود، همچنین حق دارد که از خدمت مترجمی مجانی بهره مند گردد...

 

بخش دوم: تحصیل

ماده ٢٣

١- آموزش و تحصیل میبایست در سرزمینی که در آن عرضه میگردد، به تشویق افاده فرهنگی خود از سوی جمعیت زبانی، کمک نماید.

٢- آموزش و تحصیل میبایست در سرزمینی که عرضه میشود، به حفظ و توسعه زبانی که یک جمعیت زبانی به آن سخن میگوید یاری رساند.

٣- آموزش و تحصیل همواره میبایست در خدمت تکثر و تنوع زبانی و فرهنگی و روابط آهنگدار بین جمعیتهای زبانی گوناگون در سراسر جهان باشد...

ماده ٢٥

همه جمعیتهای زبانی از حق دستیابی و کاربرد همه منابع انسانی و مادی لازم برای تضمین نمودن حضور زبانشان در همه سطوح تحصیلی در نیاخاک خود، از قبیل آموزگاران ورزیده، روشهای آموزشی مناسب، کتب و متون درسی، منابع مالی، تجهیزات و ساختمانها، تکنولوژی های سنتی و مدرن و در وسعتی که خواهان آنند برخوردار باشند.

ماده ٢٦

همه جمعیتهای زبانی محق اند از تحصیلی که اعضای آن جامعه را قادر به تسلط کامل در کاربرد زبانشان سازد، شامل توانائیهای مختلف مربوط به همه محیطهای روزمره کاربرد زبان، همچنین گسترده ترین تسلط ممکنه به هر زبان دیگری که خواهان یادگیری آن باشند، برخوردار شوند.  

ماده ٢٧

همه جمعیتهای زبانی حق دارند از تحصیلی که اعضای آن جمعیت را قادر به کسب دانش هر زبانی که مربوط به سنن فرهنگیشان بوده باشد برخوردار شوند. مانند زبانهای ادبی و یا زبانهای مقدس که سابقا زبانهای معمول آن جمعیت بوده اند...

ماده 29

١- هر کس محق است که از تحصیل و آموزش به زبان خاص سرزمین خود که در آنجا ساکن است (زبان نیاخاکی) برخوردار گردد...

-            این حق، حق کسب دانش گفتاری و نوشتاری زبانی دیگر را که شخص ممکن است به عنوان ابزار ارتباط با دیگر جمعیتهای زبانی بکار برد، نفی و سلب نمیکند.

 

 

 

ماده ٣٠

زبان و فرهنگ همه جمعیتهای زبانی میبایست که موضوع مطالعه و تحقیقات علمی در سطح دانشگاهی قرار گیرند.

بخش سوم: نامهای شخصی

ماده ٣١

همه جمعیتهای زبانی حق دارند که سیستم نامهای شخصی خویش را در همه محیطها و در همه مناسبتها حفظ نموده و آنها را بکار برند.

ماده ٣٢

١-همه جمعیتهای زبانی حق دارند که نامهای محل و مکان به زبان خاص سرزمینی خود را (زبان نیاخاکی)، هم به صورت شفاهی و هم به صورت کتبی، در محیطهای خصوصی، عمومی و رسمی بکار برند.

٢- همه جمعیتهای زبانی حق دارند که نامهای بومی محلها و مکانها را تثبیت و حفظ نموده، در آنها اصلاحاتی اعمال نمایند. همچو نامهای امکنه را نمیتوان به طور کیفی موقوف و منسوخ نمود و یا تحریف و جرح و تعدیل کرد. همچنین نمیتوان اینگونه نامها را پس از تغییرات سیاسی و یا هر گونه دگرگونی حادثه دیگر، تغییر داد.

ماده ٣٣

همه جمعیتهای زبانی حق دارند که جمعیت خود را به همان نامی که در زبان خودشان بکار میبرند بنامند. هرگونه ترجمه به زبانهای دیگر میبایست از نامگذاریهای تحقیر آمیز و ابهام انگیز اجتناب نماید.

ماده ٣٤

هر کس حق دارد که نام خود را در همه محیطها به زبان خویش بکار برد. و همچنین حق دارد که نامش، اگر لزومی به بکاربردن سیستم نوشتاری متفاوت با زبان وی وجود داشته باشد، با لحاظ دقیقترین آوانگاری ممکن ثبت گردد.

بخش چهارم: رسانه های ارتباطی و تکنولوژیهای جدید

ماده ٣٥

همه جمعیتهای زبانی از این حق برخوردارند که در باره درجه حضور زبانشان در رسانه های ارتباطی در سرزمین خود (نیاخاک خود)، بدون در نظر گرفتن متد پخش و یا  انتقال تولیدات آنها تصمیم بگیرند. چه این رسانه ها محلی و یا سنتی، چه رسانه های دارای شمول گسترده تر و چه رسانه هایی که از تکنولوژیهای پیشرفته تر استفاده میکنند باشند...

ماده ٣٨

زبانها و فرهنگهای همه جمعیتهای زبانی در سراسر جهان، میبایست در رسانه های ارتباطی از معامله و برخوردی برابر و غیرتبعیض آمیز بهره مند شوند...

بخش پنجم: فرهنگ

ماده ٤١ 

١- همه جمعیتهای زبانی حق دارند که زبان خویش را در همه فرمهای افاده فرهنگی بکار برده، آنرا حفظ نموده و توسعه دهند...

همه جمعیتهای زبانی میبایست بتوانند حق مذکور را تمام و کمال اعمال نمایند، بی آنکه محیط آن جمعیت به اشغال سلطه گرایانه فرهنگی بیگانه معروض شود.

 

  ماده ٤٢

همه جمعیتهای زبانی از حق رشد و توسعه تمام و کامل در داخل محیط فرهنگی خود برخوردارند.

 

ماده ٤٣

همه جمعیتهای زبانی از حق دستیابی به آثار آفریده شده به زبان خود برخوردار میباشند...  

ملاحظات اضافی  

نخست

مقامات دولتی میباید تمام گامهای لازم برای تحقق و جاری شدن حقوق مندرجه در این اعلامیه را در محدوده حوزه صلاحیتهای خویش بردارند. به طور مشخص تر، برای تشویق نمودن تحقق حقوق زبانی جمعیتهایی که آشکارا از جنبه منابع مالی در مضیقه میباشند، میبایست منابع مالی بین المللی تدارک دیده شوند. بنابراین، مقامات دولتی میبایست حمایت لازمه برای استانداردیزه شدن، ترجمه، آموخته شدن و استفاده از زبانهای جمعیتهای گوناگون تحت اداره خود را فراهم نمایند.

دوم  

مقامات عمومی میبایست مطلع شدن نهادهای رسمی، سازمانها و اشخاص مرتبط را با حقوق و وظائف مربوطه ناشی از این اعلامیه، تضمین و تامین نمایند.  

سوم  

مقامات عمومی میبایست در پرتو سیستم قانونگذاری موجود، مجازاتهائی قابل اجراء برای هرگونه اخلال در حقوق زبانی تشریح شده در این بیانیه برپادارند."   

تراختور تیم آذربایجانیان.

 

 

با صعود دوباره تیم تراکتورسازی به عرصه لیگ برتر فوتبال کشور، پدیده ای در فوتبال ایران ظهور کرده است که هر چند وجود آن باب میل بسیاری نبود، ولی این نباید باعث شود که این پدیده تحلیل و آنالیز نشود. این پدیده نه بازی های نسبتاً خوب تیم جوان تراکتورسازی، نه جوانترین سرمربی لیگ برتر بلکه تماشاگران این تیم هستند.مساله فقط حضور دائم تماشاگران در ورزشگاه نیست. برای شهر یک میلیون و نیم نفری تبریز، رفتن پنجاه هزار نفر به استادیوم در زیر باران در یک روز وسط هفته و داشتن میانگین حضور شصت هزار نفر در هر بازی، هرچند به هیچ وجه آمار کمی نیست. پنجاه هزار نفر یعنی از هر سی نفر ، که به معنای حدود ده نفر واجد شرایط در شهر (مرد دارای سن متعارف تماشاگری) یکی در استادیوم است. مساله این است که هواداران تراکتورسازی با ادامه این روند می توانند فرهنگی نو در ورزشگاه های ایران ایجاد کنند. تشویق های متفاوت و شورانگیز، تشویق پس از باخت، کشاندن هزاران تماشاگر از شهر مادر (تبریز) به شهرهای دیگر، رعایت نسبی ادب نسبت به دیگر هواداران تیم های ایرانی و داشتن طیف و قشر هواداری متفاوت مواردی است که علاوه بر تبیین نیازمند تحلیل نیز هستند که در این مقاله بررسی خواهند شد. 

 الف) آیا صرف دوری هشت ساله شور کنونی را بوجود آورده است ؟ و آیا این انرژی هشت ساله هواداران است که امسال آزاد شده است ؟ معمولاً تیم هایی از شهرستان که برای اولین بار به لیگ بر می گردند چنین وضعیتی برایشان ایجاد می شود. برای مثال تیم شهید قندی یزد در سال اول حضور خود نیز در هر بازی بیش از بیست هزار نفر را به ورزشگاه یزد می کشاند و یا تیم پاس همدان در اولین سال حضور در همدان بسیار مورد حمایت همدانی ها قرار گرفت و البته در سالهای بعد این حمایت ها از تیم های شهرستانی بسیار کمرنگ تر می شد. تراکتور هم که تازه به لیگ آمده از این عامل تاثیر گرفته و جوانانی هستند که بجای مشاهده بازی تیم های تهرانی در تلویزیون، بازی های تیم شهر خود را در ورزشگاه می بینند. بدیهی است که با گذر زمان، با فروکش کردن شور ناشی از این عامل شاهد تفاوت هایی در آکسیون های هوادارای تراکتور خواهیم بود.

ب) مساله بعدی ریشه دار بودن و اصیل بودن تیم تراکتور و داشتن همیشگی تماشاگران قابل توجه در سالهای دور و اخیر بوده است. زمانی که تراکتورسازی در لیگ یک نیز بازی می کرد، همیشه از حمایت خوبی برخوردار بوده است. حضور شصت هزار نفر در بازی تراژدیک با شیرین فراز و خالی نماندن همیشگی ورزشگاه باغشمال مصداق این ادعاست که تراکتور به علت قدمت و محبوبیت اصالت دار، در زمره تیم های ویژه ایران قرار می گیرد. تیم های مانند پرسپولیس و استقلال تهران، ملوان انزلی، نساجی مازندران، شاهین اهواز و صنعت نفت آبادان و ... که هیچگاه نیازی ندیده اند که به زور تبلیغات هوادار برای خود ساخته و پرداخته کنند. البته تیم هایی مثل سپاهان اصفهان و فولاد خوزستان تیم هایی هستند که با اتخاذ چنین روندی نسبتاً موفق بوده و توانسته اند هواداران قابل توجهی به مرور زمان برای خود جذب کنند. نکته بعدی مواجهه این تیم ها با تیم های استقلال و پرسپولیس در شهرهای خود است که معمولاً روند به گونه ای بوده است که تیم های تهرانی از نظر تماشاگر برتری نسبت به میزبان مفلوک خود داشته اند. کافی است بررسی کنید بازی های استقلال و پرسپولیس در شیراز، مشهد، اهواز و ... که تماشاگران تیم های سرخابی بیشتر هستند. این حالت تنها در شهرهایی مانند آبادان و انزلی به دلایل ذکر شده دیده نمی شود و البته در اصفهان که به مدد اجرای قوانین میزبانی تیم سپاهان می تواند برتری ضعیفی از نظر تماشاگر در استادیوم ایجاد کند. امّا وضعیت در تبریز آن هم در هفته های اولیه لیگ، بسیار عجیب بود. روز قبل از بازی بازیکنی مانند فرهاد مجیدی پیش بینی می کند با توجه به پر طرفدار بودن تراکتور، تنها نیمی از استادیوم استقلال را تشویق کنند و ناصر شفق مدیرعامل تراکتور از اختصاص ده درصد ورزشگاه به تیم میهمان صحبت می کند. اما اتفاقی که در ورزشگاه افتاد بسیار عجیب تر بود، تنها هزار و پانصد نفر آن هم اکثراً از شهرهای کردنشین جنوب آذربایجان غربی برای تشویق استقلال به ورزشگاه تبریز آمده بوده اند و در عوض تماشاگران تراکتور پشت درهای بسته مانده بودند و حتی نیروهای ورزشگاه مجبور شدند برای کاهش فشار نیمی از جایگاه خالی مانده میهمان را نیز در اختیار تبریزی ها قرار دهند. مساله دیگر حضور بیست و پنج هزار نفری هواداران تراکتورسازی در ورزشگاه آزادی در بازی با پرسپولیس بود که بسیار جالب و بی سابقه بود. معمولاً تیم میهمان بیش از چند صد نفر تماشاگر در ورزشگاه آزادی ندارد و حضور این تعداد هوادار تراکتور و دو بار افزایش ظرفیت تیم میهمان در روز مسابقه مورد تاریخی را در دفتر فرهنگ هواداری فوتبال در ایران را ثبت نمود.

پ) تیم تراکتورسازی تبریز در سالهای اخیر مظلوم واقع شده است. اورهان پاموک ادیب اهل ترکیه اعتقاد دارد بر عکس باور عمومی، شکست یک تیم محبوب موجب محبوبیت بیشتر و بیشتر آن می شود (در مصاحبه با خبرنگار یورو 2008) تیم تراکتورسازی بعد از سقوط تاسف بار به لیگ یک، مورد اتخاذ تصمیماتی شد که طرفداران آن معتقدند به تیم ظلم شده است. مسابقه پلی آف مقابل هما در شهر بی طرف اصفهان، بازی تراژدیک مقابل شیرین فراز، تغییر محل بازی از باغشمال به زمین کارخانه، محرومیت ها و ... همه باعث شد که یک حس مظلومیت در میان تراکتورچی ها بوجود آید. این نیز عامل شاخصی برای پر طرفدار بودن تر بودن تراکتورسازی است، تیمی که بارها شکست با شدت بر سر آن کوبیده شده است.

ت) تراکتور نه تیم تبریز، بلکه به تیم آذربایجان و آذربایجانیها تبدیل شده است . مردم آذربایجان و بالخصوص شهر تبریز، از آگاهی سیاسی بیشتری نسبت به دیگر مردمان ایران بر خوردار هستند و معمولاً این شهر همیشه تحت تاثیر جریان های مختلف سیاسی بوده است. با اینکه طیف اصیل تر هواداران معتقد به ملایمت بیشتر و پرهیز از بحث های سیاسی در محافل اینترنتی هستند و حتی در سایت هواداران قانونی سخت گیرانه اتخاذ شده است، باز نوع نگارش نظرات و حتی اسم های مستعار کاربران حاکی از عمق نفوذ افکار ملّی گرایانه در هواداران دارد. بدین ترتیب است که اقشار بیشتری مانند دانشجویان و حتی نخبه های جامعه نیز جذب شده و می شوند.

 

منبع: سایت هواداران تراختور

تاریخجه حضور زبانهای التصاقی درآذربایجان

 

 

 

با توجه به کتب ارزشمندی چون کتابهای پی‌یئرآمیه، دکتر ضیاء صدر، پروفسور دکتر زهتابی و ... می‌توان به صراحت گفت که آذربایجان از حدود هفت هزار سال قبل جایگاه تمدنهای نامبرده می‌باشد.در این مورد نیز چندی پیش یک هیأت باستانشناسی آمریکایی – ایرانی در تپة حسنلو به کشفهای ارزشمندی دست یافتند. رهبر این هیأت (رائبرت دالسون) بعد از تحقیقات فراوان، تاریخ این منطقه را به ده دوره تقسیم کرد که اولین دوره حدود 6000 سال قبل از میلاد و چهارمین دوره مربوط به 1300 سال قبل از میلاد تا 800 سال قبل از میلاد می‌باشد. که اولین دوره مربوط به هوریها و آخرین دوره مربوط به مانناها می‌باشد.

1 – جایگاه اصلی هوریها در هزاره 3 و 4 (6000 سال قبل) در آذربایجان و مناطقی از قسمتهای شمالی زاگرس و کوههای توروس بود.6 همچنین از ربع سوم هزارة قبل از میلاد (2400 سال قبل از میلاد) سند نوشته‌ای بدست آمده که با الفبای اککد و به زبان التصاقی هوری بوده که این سند متعلق به یکی از پادشاهان هوری بنام تیشاری می‌باشد و نیز نام یکی دیگر از پادشاهان هوریها به نام ساشانار که در 1450 سال قبل از میلاد حکومت می‌کرده نیز معلوم است.

2 – کاسسی‌ها: درست است که کاسسی‌ها در آذربایجان نبودند ولی در همسایگی آنها می‌زیستند. و تقریباً 3000 سال قبل از میلاد مابین ایلام و مناطقی از آذربایجان ساکن بودند8 و به دلیل همزبانی و ارتباط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی تاثیر زیادی در تاریخ آذربایجان داشته‌اند.

3 – قوتتی‌ها در 2800 سال قبل از میلاد و لولوبی‌ها 2500 سال قبل از میلاد در شرق و جنوب دریاچه ارومیه و قزوین و همدان ساکن بوده و حکومت کرده‌اند.

4 – اورارتوها 1000 سال قبل از میلاد در آناتولی و پیرامون دریاچه وان و کوههای زاگرس و اطراف دریاچه ارومیه و شهرهای ماکو و نخجوان امروزی صاحب تمدن بوده‌اند

5 – در اوایل عصر 19 قبل از میلاد، قبایل مانناها با به هم پیوستن، دولت بزرگی در آذربایجان به وجود آورده و حکومت کرده‌اند.

6 – مادها که  670 سال قبل از میلاد با اعتلاف با مانناها حکومتی قدرتمند به وجود آوردند که همدان، اراک، ساوه، زرند، سونقور، کاشان، قم ، قزوین ، زنجان و ... تحت حاکمیت آنها بوده.

واما در مورد زبان، همچنین ارتباط زبانی مادها و سومئرها دیاکونوف در فصل 42 کتاب خود می‌نویسد که در لیست نامهای شاهان ماد  به نامهایی بر می‌خوریم که در لیست نام شاهان سومئر می‌باشد.

از دیگر همسایگان مادها که همزمان با آنها بوده و زبان هردوی آنها از یک خانواده می‌باشد می‌توان به ایشغوزها اشاره کرد که در قرنهای 7 و 8 قبل از میلاد در قسمتهایی از آذربایجان زندگی کرده‌اند.

برخلاف آنچه که امروز شایع شده مادها  یک قبیلة منفرد بودند که به اصطلاح از سایر آریائیها جدا شده و در آذربایجان ساکن شده‌اند و نه به رغم عقیدة شایع، دایر بر اینکه منابع مربوط به تاریخ ماد فوق العاده ناچیز است، منابع آشوری از قرن هفتم تا قرن نهم قبل از میلاد نه تنها برای احیای تاریخ باستان آذربایجان کافی است بلکه جزئیات مهمی را نیز روشن می‌سازد. با تغییر و تحولات در اوضاع سیاسی آنروزگار در آذربایجان، هفت قبیله آذربایجان باستان که قبلاً جزو اتحادیه ماننا و اورارتووساکایی بودند اتحادیه‌ای تشکیل دادند که بعدها یونانیان باستان آنها را میدیا آنچه ما، ماد می‌نامیم نامیدند، این قبایل را هرودوت تاریخ نگار یونانی چنین نام می‌برد:

2 - پارتلاکئنوی Parelakenoi

1 - بوآسای Bousai

4 - مغ Magai

3 - آستروخات Stroukhotes

6 - آری زانتوی Ariazantoi

5 - بودیو Boudioi

 

7 - ماد Mid

و نیز مطالعه نامهای شهرها و ولایات ماد نشان می‌دهد که آنان آریایی نیستند.

بعد از آشنایی با تعدادی از اقوام و حکومتهای آذربایجان، اینک به بررسی نوع زبان آنها می‌پردازیم.

طبق تقسیم بندی متخصصان زبان‌شناس، کل زبانهای موجود در دنیا به سه شاخه تقسیم بندی می‌شود: 

1 – زبانهای التصاقی که تمام زبانهای مربوطه به خانواده زبان ترکی در این شاخه قرار دارند.

2 – زبانهای تحلیلی که از  زبانهای این شاخه می‌توان به زبان هندی فارسی ارمنی اردووکردی درمنطقه اشاره کرد

3 – زبانهای هجایی که از شاخص‌ترین زبانهای این شاخه نیز می‌توان به زبان چینی اشاره کرد.

حال با توجه به این تقسیم‌بندی و با توجه به اسناد تاریخی و علمی به بررسی نوع زبان اقوام ساکن در آذربایجان می‌پردازیم.

طبق تحقیقات هومئل زبانهای ایلام وسومئر از یک پایه و جزو زبانهای اورال- آلتایی (التصاقی) می‌باشد. 15زبانهای هوری و لولوبی نیز نه، تحلیلی و نه هجایی بوده، بلکه آنهانیز جزو زبانهای التصاقی می‌باشند.

همچنین طبق نظریه ماراک دئمیکین (آکادئمیکین) زبان کاسسی‌ها، ایلامی‌ها، قوتتی‌ها، مادها و مانناها نیز التصاقی بود.

زبانهای قوتتی‌ها، لولوبی‌ها همانند بوده و با زبانهای اورارتوها و هوری‌ها خویشاوند می‌باشند.18

همچنین اپرت باستان شناس فرانسوی نیز بر التصاقی بودن زبان مادها اشاره می‌کند. در جایی دیگر دیاکونوف می‌نویسد زبان اشکانیان نیز همانند زبان مادها و از خانوادة زبانهای التصاقی بوده19 که در صورت مقایسه تحقیقات اپرت و دیاکونوف می‌توان به ترک بودن اشکانیان نیز پی برد. بدین ترتیب است که از 7000 سال تا 2500 سال قبل یعنی مدت 4500 سال در منطقه جغرافیایی آذربایجان تنها و تنها اقوام التصاقی زبان (غیرآریایی) زندگی و حکومت کرده‌اند .  در زمان هخامنشیان آذربایجان در مقابل آریاییها سرفرود نیاورده و تا سرنگونی این حکومت، تمام فرهنگها و آداب و سنن و زبان خود را حفظ کرده همچنین در تایید گفتة بالا می‌توان به کشته شدن کورش، شاه هخامنشیان توسط ملکه آذربایجان (تومروس) اشاره کرد.

در زمان سلوکیان نیز کل آذربایجان مستقل از حکومت سلوکیان بوده و اسکندر نتوانست آذربایجان را به تصرف درآورد.21و در این مورد استرابو جغرافیدان یونانی می‌نویسد: در زمان حمله اسکندر، سرداری بنام آتوروپات آذربایجان را از چنگ اندازی اسکــندر محفوظ نگهداشت.

در موردحضورزبان ترکی در آذربایجان اسناد و مدارک بسیار زیادی موجود است، مثلاً: دیونیوس پریگت جغرافی‌نگار و شاعر یونانی صدة چهار میلادی ترک زبانان را ساکن اصلی این منطقه می‌داند و نیز محمد عوفی در ذکر خلافت عمربن عبدالعزیز که از سال 99 تا 101 هجری ادامه داشت، از قیام بیست هزار ترک آذربایجانی سخن می‌گوید.

همچنین اخبار موثّق عبیدبن‌شریعه جرهومی که شخص معمّر و محترم در دربار اموی بوده در حضور معاویه سخن می‌گوید: (آذربایجان از سرزمین ترکان است) و این خبر را طبری و به نقل از او بلعمی و حمزة اصفهانی و ابن اثیر در کتابهای تاریخ بلعمی، تاریخ طبری، تاریخ پیامبران و الکامل گزارش کرده‌اند که از متون معتبر اسلامی به شمار می‌روند.

از دیگر محققانی که آذربایجان را به عنوان سرزمین ترکها نام می‌برند می‌توان : ژ . اوپر، قرتیز هومئل، ا . م . محمد اوف، ت . حاجی یف، گ . ا . ملیکشویلی، ع . دمیرچی‌زاده، تیمور پیر هاشمی، یامپولسکی، ی . ک . یوسف‌اف، یومینوس ، وروشل گوگازیان. زکی ولید دوغان، پروفسور دکتر محمد تقی زهتابی و دهها محقق و دانشمند را نام برد.