اهرام مصر چگونه ساخته شده اند؟؟؟؟

باستان شناسان قدمت انرا در حدود 5000 سال تخمین میزنند اما در یافته هایی در خرد باستانی و باتوجه برخی شواهد قدمت انرا به بیش از 27000 سال میرسد. یکی از دلایل این تخمین وجود نام فرعون و همزمان دانستن تمامی فراعنه با دوره پیامبر حضرت موسی است. 

 

فراعنه ی واقعی که در عهد آتلانتیس و کمی بعد از آن میزیسته اند کاملا با فراعنه زمان حضرت موسی متفاوت بوده و آنان از 124 هزار پیامبر خدا محسوب میشدند. از این دسته می توان به هرمس مثلث العظمه که متون بسیاری را بر روی الواحسنگی به خط باستانی هیروگلیف بیادگار گزارده نام برد. شآیان ذکر است که برخی از اینالواح ترجمه شده و در کتابی به زبان فارسی به نام هرمتیکا به چاپ رسیده که حاویمطالب بسیار ارزشمندی از این الواح است. در این کتاب حدسیات و گمانهایی مبنی بریکتا دانستن هرمس با برخی پیامبران قدیمی منجمله ادریس پیامبر آمدهاست.

انسانهای آن عهد از درصد بیشتری از توانایی مغز خود (نه فقط مغزفیزیکی) استفاده می کردند و دارای قدرتهایی بودند که در حال حاضر از آنها به عنوانقدرتهای ماورایی یاد می شود در صورتی که برای افراد آن زمان امری بدیهی و عادی بودهاست از قبیل روشن بینی، طی الارض و ... .لازم به ذکر است که ابر انسانهایی که دردورانهای قبل از آتلانتیس یعنی "لموریا" و "مو" زندگی می کردند نیز به مراتب ازآتلانتین ها قویتر بوده اند. همانطور که می دانید انسانهای کنونی از 3 الی 7 درصدتوانایی مغز خود استفاده می کنند که این عدد در زمان آتلانتین ها بسیار بیشتر بودهاست. اساتید بزرگ در خردهای باستانی دلیل از بین رفتن و ناپدید شدن آتلانتیس راغرور بیش از حد مردم آن زمان دانسته و این غرور موجب برانگیختن قهر خداوندی و ازبین رفتن آنها شده است.


مصر سرزمین مقدسی بوده و پیامبران زیادی یا در آنجابوده اند یا بدانجا سفر کرده اند. حالا باید معنای واقعی هرم را بررسینماییم:

هرم در انگلیسی Pyramid نامیده می شود که لغتی با ریشه یونانیاست:

Pyramid = Pyr-a-mid = Fire-in the-Middle

که به معنی "آتشی درمیانه" است. این شبه جمله نمادی است از نیروی عظیم الهی موجود در قلب که به آن "نقطه ای در قلب" یا "بذر جاودان" نیز می گویند.
کلمه هرم در خطوطهیروگلیف:
همانطور که مشاهده می شود این نمادها نیز کاملا قابل تشریحهستند.
نماد اول از سمت چپ نماد انسانی است که با بزرگتر نشان دادن سر آن میخواستند تجمع انرژی بیشتر را در ناحیه چاکرای تاج نمایش دهند.
نماد وسط که یکپرنده (عقاب) است همواره سمبل انرژی الهی است - از نمونه های دیگر می توان به کبوترسفید یا سیمرغ در افسانه های پارسی اشاره کرد.
و نماد آخر هم که بس بدیهی است وسازه هرم را نمایش می دهد.
در اصل در این 3 نماد راز هرم را فاش نموده اند.
ابعاد هرم :
ارتفاع :280 رویال کوبیت (Royal Cubits واحد سنجش طولدر آن زمان که معادل 0.524 متر است) 138.8 (146.6 متر قبل از خرابی)
هر ضلع : 440 رویال کوبیت یا 230 متر
کل وزن تخمینی: 5.9 میلیون تن
برش گرافیکیاهرام
با این دیدگاه می توان به مواردی ارزشمند در بحث هرم دستیافت.
هرم دارای ابعاد مشخصی در تمامی جهات است از قاعده تا طول اضلاع وارتفاع که این ابعاد از قانون خاصی بر اساس نسبت الهی 1.618 تبعیت می کنند که به آنعدد فی می گویند. اگر هرمی مطابق شکل زیر و رعایت نسبت الهی ساخته شود خاصیت بسیارجالبی پیدا می کند و آنهم تجمع حجم بسیار بالای انرژی در نقطه مشخص شده در تصویراست. از این طریق انجام مدیتیشن ها و تمرکزها و همچنین دریافت انرژی مضاعف برایانجام کارهای خاص (به اصطلاح غلط "ماورایی") بسیار آسانتر و نتیجه بخش تراست.
 

اطلاعات جامع نسبت طلاییفی
همانطور که در شکل زیر می بینید در دیوارهای هرم سوراخهایی وجود داشته (خطوط g) که در زمانهای خاص با ستارگان خاصی در صور فلکی مشخص در ارتباط بوده وفراعنه و اساتید مدیتیشن های مربوطه را انجام می دادند. درضمن دقیقا مانند خود هرمبه طور برعکس در زیر آن ساخته شده که برخی از بخش های آن در تصویر دیده میشود.(ناحیه C)

 

گفته می‌شود که اگردو خط عمود بر هم از دو منتها الیه شرقی – غربی و شمالی- جنوبی زمین رسم کنیم، محلتلاقی آن دو در محل ساخت اهرام مصر خواهد بود و دیگر اینکه ابعاد و اندازه‌هایاهرام مصر به لحاظ هندسی با بعضی فواصل و نسبت‌های نجومی متناسب است.
درتصاویر زیر به وضوح خرد باستانی مصر مشاهده می شود.(به تصاویر و رابطه آن باستارگان، صور فلکی و راه شیری خوب دقت کنید). به راستی که ده ها کتاب در این بارهباید نگاشت. ارتباط کلیه هرمهای موجود در مصر را با صور فلکی و ستارگان راه شیری دراین نقشه به زیبایی پیداست. آنها چه می دانستند و ما هنوز نمی دانیم. به چه زیباییصورت فلکی Orion بر روی اهرام نقش شده است. همانطور که می بینید مراکز A,B,C,D هرمهایی بودند تخریب شده اند ولی بقآیای آنها باقی مانده است.

هفت شهرعشق را عطار گشت ---- ما هنوز اندر خم یک کوچهایم

 

 

به هر حالاهرام مصر بغیر از اینکه مقبره بوده جایگاهی برای انجام مراسم آیینی و مدیتیشنهایسنگین و بسیار قدرتمند آن زمان بوده است. برخی ستارگان مرتبط با این معبرها عبارتنداز: Sirius – Alnitak – Kochab – Thuban  

 

در مورد برخی خواص هرم‌: غذاهایی که در زیر اهرام نگه داشته شود ‌٢ تا ‌٣ برابر بیشتر غذاهایی که دردماهای معمول نگه داشته می‌شوند؛ بدون فساد باقی خواهند ماند. مزه‌ی غذاها درزیر اهرام کمتر دچار تغییر می‌شود.اهرام منجر به آب گیری و مومیایی شدن هرچیزیمی ‌شوند ولی مانع از فساد آنها شده و از رشد قارچ‌ها هم ممانعت می کنند. به علاوهآنها منجر به کاهش سرعت رشد و یا توقف کامل رشد میکرو اوگانیسم های مختلف میشوند.افرادی که در خانه های هرمی زندگی می‌کنند؛ یا کسانی که در ساختمان‌هایهرمی کار می‌کنند، یا آنهایی که در زیر ساختارهای هرمی می‌خوابند همگی نوعی واکنشفوری مثبت در برخوردها از خود نشان می دهند.موجودات به صورت مغناطیسی بهنسخه‌های مشابه هرمی جذب می‌شوند. مشاهدات مختلف از نقاط مختلف نشان می‌دهند کهحیوانات اهلی از هر نوع تمایلی به باقی ماندن و نزدیک شدن به ساختارهای هرمی دارندو در زیر آنها سرعت رشد بیشتری دارند...
 
در تصویر زیر رابطه برخی چاکراها با برخی سیارات و ستارهها آمده است:


در زیر مقایسه ایاز ابعاد Sirius و برخی ستارگان دیگر مثل خورشید منظومه شمسی آمدهاست

 

خفو همانفرمانروایی است که یونانی ها او را خئوپس می نامیدند و بزرگترین هرم از آن اوست وپس از مدتی پسر و نوه ی خفو نیز برای خود هرم هایی را ساختند البته در اطراف ودرمجاورت این سه هرم چند هرم کوچک نیز بنا شده اند که این هرم ها متعلق به درباریانوملکه ها بوده است.
اهرام مصر از سه هرم بزرگ تشکیل شده است که درکنار آنهاهرم های کوچکی نیز وجود دارند. وقتی ما اهرام مصر را از نزدیک می بینیم هرم وسطی ازهمه بزرگتر به نظر می رسد ولی این اشتباه است زیرا که هرم وسط چون روی زمین مرتفعتری بنا شده است بزرگ تر به نظر می رسد. ولی در اصل هرم خفو که که در تصویر زیر سمت راست هرم وسط قراردارد از همه بزرگتر است

 

هرم ها درگورستانی قدیمی در جیزه واقع شده اند. گروهی از باستان شناسان عقیده دارند که 100/000 کارگر به مدت بیست وسه سال کار کردند. در این اهرام بیش از دو و نیم میلیونقطعه سنگ به کار رفته و وزن آن ها از ٥/ ٢ تن تا چهل تن است.یکی از طرقی کهاحتمال دارد مصریان باستان سنگ های غول پیکر را حمل می کردند شیوه ی غلطاندن و بلندکردن است. یکی از دانشمندان اتریشی به نام آقای پروفسر دکتر اسکارریدل برای اینمعما راه حلی پیشنهاد کرده است. او می گوید که مصریان برای حمل این سنگ ها دور همجمع می شدند و با نیروی خود و به وسیله ی اهرم هایی این سنگ ها را می غلتاندند امادر این باره نظر های بسیاری وجود دارد بعضی از باستان شناسان عقیده دارند که اینسنگ ها را با استفاده از سطوح شیبدار ماسه ای به بالای هرم ها می بردند.درتصاویر زیر 2 روش برای بالا بردن سنگها ترسیم شده ولی من که متوجه نشدم سنگ 40 تنیرا چند نفر می توانند حمل کنند (هل بدهند یا بکشند!؟) که در این باریکه راه همگیبتوانند راه بروند (به قول خودمون "جا بشن")؟ اصلا معقولنیست!

عده ای از باستانشناسان عقیده دارند که مصریان از داروهای نیروزای قوی استفاده می کردند و به وسیلهی آنها این سنگ ها را به بالا می بردند!!! (قافیه به تنگ آید --- شاعر به جفنگآید)اما نظریه بسیار معتبرتر در میان اساتید متبحر در زمینه قدرتهای مغزیاین است که این هرمها و جابه جایی سنگها با قدرت مغز و تمرکز تنی چند از اساتید آنزمان انجام می شده که البته این حرف در زمان بیشتر به لطیفه و توهم شباهت دارد تاواقعیت ولی ...اهرام مصر از هر نظر چه از نظر معماری وموقعیت جغرافیایی درمحل مناسبی قرار دارد.نمای گرافیکی اهرام از بالا
هرم به گونه ایساخته شده است که به چهار جهت اصلی مشرف است.
خط مداری که از روی جیزه می گذرددقیقا خشکی ها وآب های روی کره ی زمین را دقیقا نصف می کند و هرم در چنین نقطه ایاز نصف النهار ساخته شده است
.
نوک هرم بزرگ دقیقا شمال و اطرافش نیز خط استوارا نشان می دهد
.سنگ هایی که در این هرم به کار رفته است از خود کشور مصرگرفته نشده اند و طبق نظر بعضی از کارشناسان و باستان شناسان سنگ ها به مدت ده سالتوسط کارگران حمل می شده است و بعد از ده سال تازه به محل بنای اهرام مصر آوردهشدند هنوز هیچ کس نمی داند که این سنگ ها متعلق به چه کشوری است و یا مهندس یامعمار اهرام مصر چه کسی بوده است و از چه شیوه ای استفاده شده است.نکته ایکه باید در اینجا به آن اشاره کرد این است که صد هزار کارگر برای ساخت اهرام مصر براساس یاداشت های هردوت درعرض بیست سال متمادی مشغول بودند. جالب اینکه اگر هر کارگرروزانه به اندازه ی یکصد گرم پیاز مصرف می کرده با این حساب هر روز برای تامین غذاییکصدهزار کارگر معادل ده هزار کیلو پیاز نیاز بوده است. این رقم در ده روز به یکصدهزار کیلو می رسد و مسلما در ماه نیز به سیصد تن می رسد. با این محاسبه مشخص است کهدرعرض شش ماه کار متوالی حدود هزار و هشتصد تن پیاز مصرف شده است و این اصلا معقولنیست چرا که حمل و نقل – محل کاشت و زمان برداشت – تعداد کارگران – آمار بیماری ومرگ و میر و ... این محاسبات را صد چندان نموده و از قاعده عقل خارج میسازد.البته ما باید نیاز خود مردم مصر را نیز به این میزان بیفزاییم و اگرمیزان گازهای حاصل از مصرف پیاز را که مردمان آن زمان دفع می کردند حساب کنیم سبباز بین رفتن لایه ی ازن اطراف کره ی زمین خواهیم شد!!!این بدین معناست کهذهن انسان امروزی قادر به حل این معما نیست و جواب را در مسیر دیگری بایدیافت

 

و در نهایتتصویری بسیار زیبا از اهرام ثلاثه مصر:

مر کز جهان کجاست؟

 

 

همواره "مرکز جهان" موضوع مورد توجه بشر بوده است. طی سال ها، انسان، مانند کودکی که خود را کانون توجه همه می داند، معتقد بود که
زمین مرکز کیهان است. برخی از منجم های یونان باستان، جهان را متشکل از دو کره می پنداشتند؛ یکی زمین و دیگری آسمان، با ستارهای
پولک دوزی شده. 

فکر می کنید، بتوانیم به سمت خاصی از فضا اشاره کنیم و ادعا کنیم که این جا مرکز جهان است؛ همان جایی که انفجار بزرگ اتفاق افتاد؟
همواره "مرکز جهان" موضوع مورد توجه بشر بوده است. طی سال ها، انسان، مانند کودکی که خود را کانون توجه همه می داند، معتقد بود که
زمین مرکز کیهان است. برخی از منجم های یونان باستان، جهان را متشکل از دو کره می پنداشتند؛ یکی زمین و دیگری آسمان، با ستارهای
پولک دوزی شده.
در قرن 15 میلادی یعنی حدود 600 سال پیش نیکلاس کوپرنیک، منجم لهستانی، نظریه ی جدیدی را در مورد شکل قرارگرفتن اجرام
آسمانی ارائه کرد که با وجود آن که هنوز با واقعیت فاصله داشت، ذهنیت بشر را تا حدودی نسبت به جهان اصلاح کرد. در نظریه ی کوپرنیک
خورشید در مرکز جهان قرار گرفته است و زمین و دیگر سیارات به دور آن می چرخند. اما وی همچنان تصور می کرد که صفحه ای کروی که
ستارگان این منظومه خورشیدی را در بر گرفته، همان منظره ی آسمان شب است.
امروزه پس از تأیید و رد نظریه های فراوان، می دانیم که نه تنها ما در مرکز کیهان قرار نگرفته ایم، بلکه اصولا جهان ما فاقد مرکز است.
از نظر دانشمندان "بیگ بنگ" نام پدیده ای است که به آغاز جهان انجامید و اغلب به نوعی انفجار بزرگ تعبیر می شود. مشکل این تصور آن
است که انفجار، اغلب یک نقطه ی مرکزی دارد ؛مثل یک شمع، جرقه و یا یک بمب و در جهت خاصی منتشر می شود، ولی در مورد "انفجار
بزرگ" این امر،صادق نیست. در واقع ما برای توضیح این رویداد چاره ی دیگری نداریم و از شبیه ترین موارد قابل لمس برای کمک به فهم
آن استفاده می کنیم.
"انفجار بزرگ" نمی توانسته در نقطه ی خاصی از جهان رخ داده باشد، چرا که اصلا قبل از آن جهانی وجود نداشته.
طبق تخمین دانشمندان از عمر جهان، این انفجار حدود 14 میلیارد سال پیش به طور یکسان آغاز و منتشر شده است و "فضا" و "زمان" را با
مفهومی که ما امروزه می شناسیم ایجاد کرده. فضا از همان لحظه شروع شده و در حال گسترش و انبساط است. این روند هنوز هم ادامه دارد.
حالا فرض کنیم که تلسکوپی بسیار قوی داریم و با آن بتوانیم تا هر جا که دوست داشته باشیم رصد کنیم. در آن صورت آیا قسمتی از جهان
که در طرف راست ما قرار گرفته از ناحیه ای که در سمت چپ ماست، بزرگ تر است؟
خیر، کیهان در تمامی جهات ما یکسان است. پس، آیا به نظر شما این به معنی آن نیست که ما در مرکز جهان قرار گرفته ایم؟خیر برای درک
بهتر، یک بادکنک باد شده را در نظر بگیرید که با خودکار، تعداد زیادی نقطه روی آن علامت گذاری شده. تصور کنید که این بادکنک
دنیای شماست و شما یکی از آن نقطه ها هستید. توجه کنید که شما فقط مجاز به حرکت روی سطح بادکنک هستید - نه در درون یا بیرون
آن. حال از محلی که قرار گرفته اید به دنیای بادکنکی خود نگاهی بیندازید. متوجه می شوید که تمامی جهات، یکسان به نظر می رسد، ولی این
به آن معنی نیست که شما در مرکز آن قرار گرفته اید. در واقع دنیای دو بعدی شما، اصلا مرکزی ندارد.
حال تصور کنید که بادکنک را هرچه بیشتر باد می کنیم. م یبینید که تمامی نقاط در حال فاصله گرفتن از شما هستند و به نظر می رسد که همه
چیز در حال دور شدن است، اما همچنان می دانید که شما مرکز این انبساط نیستید. اندکی مشکل به نظر می رسد، ولی وضعیت جهان سه بعدی
ما نیز بسیار مشابه همین است. فضا خمیده است و این موجب می شود که رفتار آن شبیه پوسته ی بادکنک باشد.
  

انبساط بدون مرکز! ●
 

این که جهان عظیم ما چگونه به وجود آمده و چه خواهد شد، اصولا مفهوم پیچیده ای است که گاهی خارج از حد تصور و درک بشر است.
دنیا با یک انفجار آغاز شده و در حال گسترش است.
این گسترش تا کی ادامه خواهد داشت؟
آیا امکان دارد که زمانی متوقف شود و یا مثلا دوباره جمع شده به نقطه ی اولیه باز گردد؟
انفجار بزرگ چگونه رخ داد و علت آن چه بود و قبل از آن چه؟چه گونه می توان از زمانی سخن گفت که اصلا در آن زمانی وجود نداشته؟

چرا آسمان صاف در هنگام روز اغلب آبی ، ولی در نزدیکی افق سفید است

چرا آسمان صاف در هنگام روز اغلب آبی ، ولی در نزدیکی افق سفید است؟
چرا خورشید در حال غروب سرخ و آسمان درست در بالای آن همچون پرده ای رنگارنگ است؟ 

 

 

 

چرا در شامگاه سایه ای منحنی با حاشیه ای سرخ در آسمان شرق پدیدار می شود؟
چرا گاهی اندکی پس از غروب خورشید لکه ای ارغوانی در آسمان مغرب نمآیان و سپس ناپدید می شود؟
این پرسشها مارا به بررسی چه چیزی فرا می خوانند. بسیاری از طرحواره های مشهور در آسمان صاف بیشتر شامل انتشار نور خورشید از مواد
موجود در هواست. از قبیل غبار ، افشانه ها ، بلورهای یخ و قطرکها و طرحواره های دیگر مبتنی بر جذب انتهای سرخ طیف مرئی بوسیله آب و
اوزون در جو. هرگاه یک مه دود مصنوعی بوسیله یک باریکه نور سفید روشن شود و از زاویه معین مورد ملاحظه قرار گیرد، مانند رنگ
آسمان بسیار صاف دیده می شود. آیا گاز خالص مانند هوا که عاری از همه درات باشد نمی تواند نور را منتشر کند و آن را به رنگهای مختلف
تجزیه خواهد کرد؟ 

 

پدیده انتشار ● 

 

انتشار نور و تفکیک رنگها مربوط به خود مولکولهای هواست، حتی در غیاب ذرات خارجی هم آسمانی آبی خواهیم داشت. طول موج نور
از آبی به سبز ، زرد و سرخ افزایش می یابد و طول موج مربوط به نور قرمز حدود 1.68 برابر طول موج نور آبی است. هر یک از اجزای نور
خورشید در همه جهتها از مولکول منتشر می شود، ولی شدت آن همسان نیست. درخشانترین انتشار در جهت روبرو (مانند اینکه نور یک
راست از مولکول می گذرد) و رو به پشت (بسوی خورشید) است. 

 

به نظر نیوتن رنگهای ظاهری اجسام طبیعی بستگی به این دارد که از آنها چه رنگی شدیدتر منعکس یا بسوی بیننده پراکنده می شود . بطور
کلی ، شیوه ساده ای وجود ندارد که بر اساس ساختار سطح ترکیب شیمیایی و مانند آنها پیش بینی کنیم که آن ماده چه رنگهایی را منعکس یا
پراکنده می کند. با این همه ، علت آبی بودن رنگ آسمان را با استدلال ساده ای می توان توضیح داد.
همانطور که تامس یانگ با آزمایش نشان داد، طول موجهای گوناگون نور رنگهای متفاوت دارند، طول موج نور را با واحد نانومتر یا با واحد
700 برای نور قرمز است. مانعهای کوچک nm 400 برای نور بنفش تا حدود nm آنگستروم می سنجند. دامنه طیف قابل رؤیت برای آدمی
م یتوانند انرژی یک موج فرودی را در همه جهتها پراکنده کنند و مقدار پراکندگی بستگی به طول موج دارد. به عنوان یک قاعده کلی ، هر
چه طول موج در مقایسه با اندازه مانع بزرگتر باشد، موج بوسیله مانع کمتر پراکنده می شود. برای ذراتی کوچکتر از یک طول موج ، مقدار
پراکندگی نور با عکس توان چهارم طول موج تغییر می کند. مثلاً ، طول موج نور قرمز در حدود دو برابر طول موج نور آبی است. بنابراین
پراکندگی نور قرمز در حدود یک شانزدهم پراکندگی نور آبی است. 

 

نوری که نسبت به مسیر اولیه خورشید در زاویه قائم منتشر شود، تنها نیمی از درخشندگی را خواهد داشت. همه رنگها به این شیوه منتشر
م یشوند. ولی شدت انتشار هر یک از این رنگها در هر جهتی متفاوت است. شدت با عکس توان چهارم طول موج متناسب است. از اینرو نور
موج کوتاه (مانند آبی) خیلی شدیدتر از نور سرخ منتشر می شود که طول موج بلندتری دارد. از آنجا که نسبت طول موج آنها 1.68 است،
نسبت انتشار نور آبی 8 برابر درخشانتر از نور سرخ است. 

 

آسمان آبی ● 

  

اکنون می توانید بفهمید که چرا رنگ آسمان آبی است. نور خورشید بوسیله مولکولها و ذرات گرد و غبار موجود در آسمان ، که معمولاً در
مقایسه با طول موجهای نور مرئی بسیار کوچکند، پراکنده می شود. به این ترتیب ، نور طول موجهای کوتاه (نور آبی) بسیار شدیدتر از نور
طول موجهای بلندتر بوسیله این ذرات پراکنده می شوند. وقتی که به آسمان صاف نگاه می کنیم ، بیشتر این نور پراکنده شده است که به چشم
ما می رسد. دامنه طول موجهای کوتاه پراکنده شده (و حساسیت چشم آدمی به رنگ) منجر به احساس رنگ آبی می شود.
کوتاهترین طول موجهای طیف مرئی بیشتر مطابق بنفش است تا آبی ، پس چرا آسمان بجای آنکه بنفش باشد آبی است؟ نور خورشید اولیه
در رنگ بنفش تا حدی ضعیفتر از آبی آست و بنفش کمتر از آبی به ما می رسد. دلیل مهمتر اینکه چشم انسان نسبت به بنفش کمتر از آبی
حساس است. اینکه مردم آبی بودن آسمان را بوجود بخار آب در جو نسبت بدهند، شاید به این دلیل باشد که اغلب توده های آب آبی رنگ
است. 

از دلایل آبی بودن دریا این است که وقتی نور سفید چند متر از میان آب می گذرد، مولکولهای آب بخشی از انتهای سرخ طیف را جذب
م یکند و نوری که سرانجام به چشم بیننده منعکس می شود بیشتر آبی شده است. و در آسمان آب کافی برای چنین جذبی وجود ندارد. لایه
اوزون نیز نور سرخ را تضعیف می کند، ولی نقش ناچیزی در آبی شدن آسمان دارد. از سوی دیگر ، فرض می کنیم که در یک روز مه آلود
به آسمان نگاه می کنیم. 

در این صورت ، نور آبی باریکه ای که به چشم ما می رسد بطور کامل پراکنده شده است، در حالی که طول موجهای بلندتر پراکنده نشده اند.
بنابراین، احساس می کنیم که رنگ خورشید متمایل به قرمز شده است. اگر آسمان جوی نداشت، آسمان سیاه به نظر می رسید و ستارگان در
16 به بالا ، که در آنجا جو زمین بسیار رقیق می شود، همان طوری که فضانوردان دریافته اند، Km روز دیده می شدند. در واقع از ارتفاع
آسمان سیاه به نظر می رسد و ستارگان در روز دیده می شوند. 

 

تأثیر شرایط جوی ● 

 

گاهی هوا دارای ذرات گرد و غبار یا قطره های آبی به بزرگی طول موج نور مرئی است. اگر چنین باشد، رنگهایی جز رنگ آبی ممکن است
به شدت پراکنده شوند. مثلاً ، کیفیت رنگ آسمان با بخار آب موجود در جو زمین تغییر می کند. روزهایی که هوا صاف و خشک است،
آسمان آبی تر از روزهایی است که رطوبت هوا زیاد است. آسمان نیلگون ایتالیا و یونان ، که قرنها الهام بخش شاعران و نقاشان بوده است، به
سبب خشکی استثنایی هوای این سرزمینهاست.
مه آبی  خاکستری رنگی که گاهی شهرهای بزرگ را می پوشاند بیشتر به سبب ذراتی است که از موتورهای درون سوز (اتومبیلها ، کامیونها)و کارخانه های صنعتی منتشر شده اند. موتور اتومبیل ، حتی وقتی که در حالت خلاص کار می کند، در هر ثانیه بیشتر از 100 میلیارد ذره منتشر میکند. بیشتر این ذرات نامرئی هستند و اندازه آنها در حدود۰/۰۰۰0۰۱m است. 

چنین ذره هایی کالبدی برای تجمع گازها ، مایعات و ذرات جامد دیگر می شوند. این ذره های بزرگتر سبب پراکندگی نور و تیرگی هوا
م یشوند. گرانش بر این ذره ها تا وقتی که بر اثر تجمع مواد بیشتر در اطراف آنها خیلی بزرگ نشده اند چندان تأثیری ندارد. این ذرات اگر بر
اثر باران و برف مکرر شسته نشوند ممکن است ماهها در جو زمین بمانند. تأثیر چنین ابرهای غبارآلودی بر آب و هوا و بر سلامتی آدمی بسیار
مهم است.

رنگ غروب ● 

 

وقتی به آسمان روز نگاه می کنید نوری را می بینید که از لایه اوزون اندکی گذشته و جذب بوسیله آن ناچیز بوده است. در هنگام غروب وقتی
شعاعهای نور از میان لایه اوزون مسیری مورب (و از اینرو طولانیتر) دارند تا یه ما برسند، جذب بوسیله اوزون اهمیت پیدا می کند، ولی در آن
موقع نیز دلیل آبی بودن آسمان ساز و کارهای مربوط به پراکندگی (انتشار ریلی) م یباشد، که قبلا بیان شده.
همین تأثیرها رنگ کوههای تیره را در یک روز آفتابی توضیح می دهد. اگر کوهها زیاد دور نباشند، تصویرشان آبی رنگ است. چون نور
مسلط آبی بوسیله مولکولهای میان شما و کوهها منتشر می شود، کوههای تا حدی دور هم باز آبی است. ولی کوههایی که در فاصله دوری
قرار دارند سفید هستند، درست همانگونه که افق سفید دیده می شود. نور خور شید در حال غروب در واقع نارنجی رنگ است (بین سرخ و
زرد)، در حالی که اگر در مسیرشان بسوی ما تنها از میان مولکولهای هوان می گذشت، رنگش سرخ بود. دلیل اینکه رنگ آن سرخ یک دست
نیست، این است که نور نه تنها از میان مولکولها ، بلکه از میان ذرات ریز و افشانکهای جو هم منتشر می شود.
در هر موقع از روز وقتی در جهت خورشید نگاه کنید، بخشی از نور درخشان آن را دریافت می کنید که از میان همان ذرات ریز و افشانکها
منتشر می شود و از اینرو آن بخش از آسمان روشنتر از آن است که در غیاب ذرات می توانست باشد. وقتی خورشید در بالای آسمان روشنتر از
آن است که در غیاب ذرت می توانست باشد. وقتی خورشید در بالای آسمان است، اطرافش سفید روشن است. ولی وقتی پایینتر قرار دارد، هر
چه غلظت ذرات بیشتر باشد، اطراف خورشید در حال غروب درخشانتر و محیط آن مشخصتر است.
در جریان غروب آفتاب در هوای صاف ، سمت الرأس (آسمان درست در بالای سر) آبی تر از هنگام روز می شود. با توجه به این که افق
نزدیک خوشید ممکن است سرخ باشد، این افزایش رنگ آبی عجیب به نظر می رسد. برای این آبی بودن چندین توضیح داده شده که
محتملترین آنها مربوط به لایه اوزون است. وقتی هنگام غروب نور خورشید مسیر اریب تری را از میان لایه طی می کند، جذب انتهای سرخ
طیف بوسبله اوزون ، موجب تسلط انتهای آبی بر بامه نور می شود. برخلاف انتشار ریلی که بامه در طی مسیر با آن روبرو می شود. 

 

آسمان پس از غروب ● 

 

درست پس از غروب خورشید ، سایه زمین از افق خاور بالا می شاید. مرز سایه ، سرخ یا ارغوانی است. رنگ آن بستگی به نوری دارد که بر
اثر انتشار ریلی در مسیر طولانی اش از لایه های پایین جو سرخ شده است. در نزدیکی جایی که لبه بالایی سایه را می بینید بخشی از نور در
معرض انتشار ریلی قرار دارد و بسوی ما می آید. وقتی نور را دریافت میکنید، رنگ سرخ را در لبه بالا مشاهده می کنید. بخش بالایی سایه
زیر لبه ممکن است آبی کم رنگ باشد.
به احتمالی بامه آبی ناشی ار نور خورشید است که از میان بخش بالایی و کم چگالتر جو می گذرد، از آنجایی که جزء آبی بامه ، به اندازه ای
تضعیف نمی شود که در عبور از بخشهای پایین جو امکان آن وجود دارد، زیرا با مولکولهای هوای بیشتری درگیر بوده است. نزدیک به 10
دقیقه پس از آنکه خورشید غرو ب می کند، گه گاه لکه ای ارغوانی بر فراز آن در جایی میان 30 و 75 درجه از سمت الرأس پدید می آید. این
لکه که اغلب نور ارغوانی نامیده می شود، به ظاهر ناشی از وجود لایه ای از ذرات در ارتفاع 16 تا 20 کیلومتری و در بخش زیرین لایه اوزون
است.
این ذرات ممکن است غبار بیابان یا ذرات خاکستر یک فوران آتشفشان یا آتش سوزی بزرگی در جنگل باشد. لکه ارغوانی حاصل نور بسیار
سرخ و بسیار آبی است که از ناحیه های مختلف آسمان منتشر می شود. اجزای سرخ از نور خوشید در حاشیه زمین است و از جو زمین
م یگذرد که انتشار ریلی نور را سرخ می کند. بخشی از این نور از لایه ذرات عبور کرده و به همین خاطر نور خیلی سرخ دریافت می شود.
اجزای آبی از نور خورشیدی می رسد که از بخشهای فوقانی جو می تابد و از اینرو به آن اندازه سرخ نشده است.
بخشی از نور در معرض انتشار ریلی قرار می گیرد و نور آبی بسوی شما فرستاده می شود. وقتی به مسیر نگاه می کنید، هر دو اجزای نور سرخ و
آبی در مسیر خط دید شما حرکت می کنند و ترکیبشان احساس نور ارغوانی را پدید می آورد. دلیل اینکه بخشهای دیگر آسمان ارغوانی
نیست، این است که بجای رنگ سرخ و آبی تنها ترکیبهای متفاوتی از ته رنگها را دریافت می کنیم. وقتی بسوی آنها نگاه می کنیم، ممکن
است بسته به زاویه دیدمان اقسام ته رنگها را داشته باشند.
نور ارغوانی دیگر ولی نادر که در حوالی همان بخش نور اولی در آسمان ظاهر می شود، اما یک و نیم تا دو ساعت پس از غروب آفتاب اتفاق
م یافتد. احتمال می رود این نور نیز بوسیله همان لایه ذراتی بوجود می آید که نور ارغوانی اولی پدید آمد. اگر لایه گسترده باشد، بخشی از نور
که از لایه زیر افق منتشر می شود ، ممکن است دوباره از لایه مرئی منتشر شود. نور تولید شده بخوبی درخشان است و در آن صورت یک لکه
ارغوانی کمرنگ دیده می شود.